مهتابمهتاب، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

نازگل من

لبخند

بیمار : آقای دکتراین همان دندانی نیست که می خواهم آن را بکشید. دکتر : صبر داشته باش جانم کم کم به آن هم می رسیم. ...
2 آذر 1394

لبخند

دوستی از دوست خود پرسید : می دانی چرا خروس وقتی می خواند چشم هایش را می بندد؟ او پاسخ داد: چون می خواهد به همه بفهماندکه می تواند از حفظ هم بخواند. ...
2 آذر 1394

لبخند

    پدر بهزاد : آقا لطفا یک نوشابه بدهید . مغازه دار :ببخشید ،نوشابه های ما گرم است. پدر بهزاد : اشکالی ندارد می ریزم توی نعلبکی تا خنک بشود!   ...
27 آذر 1391

لبخند

    اولی:خط وسط قرص برای چیست ؟  دومی:برای این که اگر با آب پایین نرفت با پیچ گوشتی برود!    ...
27 آذر 1391

لبخند

    معلم به مهتاب :آیامی دانی قدیمی ترین حیوان کدام است؟ مهتاب؟بله خانم ! گورخر! معلم : گورخر؟!چرا؟ مهتاب: چون سیاه وسفید است!     ...
27 آذر 1391

لبخند

  معلم به شاگرد: یک کلمه بگو که با "چ" شروع شود. شاگرد:دیروز. معلم:دیروز که با دال شروع می شود. شاگرد:مگر دیروز چهارشنبه نبود؟!    ...
27 آذر 1391

لبخند

  معلم:جمله ی(امروز روز امتحان است ) چه زمامی است؟ دانش آموز:زمان خیلی بدی است!     ...
27 آذر 1391

جواب چیستان ها

1   آب است که بی پا وسرو دست روان است     خاک است که اندر شکمش ،خلق نهان است     باد است که یک لحظه بگردد همه آلم     نار است که سر تا به قدم جمله زبان است   2   آتش در منقل   3 حروف الفبا   اینم جواب چیستانهای هفته قبل      
17 خرداد 1391

کرم لجباز

  یکی بود، یکی نبود. کرم بالداری روی یک درخت، توی یک سیب زندگی می کرد. این کرم با همه ی کرم ها فرق داشت. کرم سیب با همه چیز مخالف بود. روزی از روز ها وقتی از توی سوراخ سیب سرک کشید، چشمش افتاد به نیوتن که زیر درخت نشسته بود. نیوتن مشغول فکر کردن بود. کرم سیب که قانون جاذبه ی زمین را قبول نداشت، تصمیم گرفت هر جور شده نظرش را به نیوتن بگوید. داد زد: « آهای نیو! » نیوتن سرش را بلند کرد و او را دید. کرم سیب گفت: « من با نظر تو مخالفم. زمین هیج جاذبه ای ندارد. » نیوتن خندید و گفت: « یک روز یک سیب از درخت کنده شد و افتاد روی سر من. این طوری شد که ثابت کردم که جاذبه ی زمین وجود دارد. » کرم سیب گفت: «...
11 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نازگل من می باشد